یک اپیسود افسردگی

ساخت وبلاگ

حالم به وضوح خوب نیست. گاهی اوقات دلم برای دورانی که تنها بودم تنگ می‌شود. نمی‌دانم که داشتن این حس در رابطه سالم است یا نه. راستش را بخواهید دلم بیشتر برای مواقعی تنگ می‌شود که می‌توانستم بد احوال باشم و به کسی توضیحی ندهم؛ نگویم چرا خوب نیستم یا چه افکاری دارد مرا از پا درمی آورد. انگار انسان بعضی اوقات نیاز دارد که مسئول چیزی یا کسی نباشد. برای خودش بغض کند و اشک بریزد و بعدش هم چه می‌دانم، لابد دوباره از جایش بلند شود و به زندگی‌اش ادامه دهد.

دلم برای خودم، زمانی که تنها بودم تنگ شده. باز هم نمی‌دانم این حس من، حس معقولی‌ست یا نه حالا که با کسی در رابطه‌ام. دلم می‌خواهد می‌توانستم ناراحت و غمگین باشم بدون این که چیزی را پنهان کنم. آخر می‌دانید، یک سری چیزها گفتن ندارند. نه که چیز یا مسئله‌ی خاصی باشند، نه، صرفاً نمی‌ارزد که آن‌ رشته افکار سیاه و مبهم را به رشته‌ی کلامی تبدیل کرد. همین. دیگر نمی‌دانم چه بگویم. دارم یک اپیسود افسردگی را تجربه می‌کنم.

سی و هشت...
ما را در سایت سی و هشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ineedahug بازدید : 92 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 21:36